میرم به امام رضا بگم.

ساخت وبلاگ
میرم به امام رضابگم.یه روزی توشهرستان ریگان دوتا رییس بودن که بهم گفتن کار کن استخدامت میکنیم.یکیشون رییس کتابخونه کوثرولایت آقای موسی زاده بود.یکیشم آقای رحیم زاده رییس دانشگاه پیام نور.که میگفت که وقتی درسمون تموم بشه تو همین مکان ما روجذب میکنه.واینجوری ازما بیگاری میکشیدن که کارای کتابخونشون رو انجام بدیم.سال۹۲بودآره.میرم شکایتشون روبه امام رضابکنم.بعدبه امام رضابگم.توشهرستان فهرج وقتی داشتم باتمام اخلاصم توبسیج خواهران کارهای خداپسندانه انجام میدادم.یه خانم شهمرادی بیمعرفت پیداشد وبه شعورم توهین کرد.وازم خواست حق مردم هاشم آبادروضایع کنم.وقتی قبول نکردم اخراجم کرد.دستگاه قضاآزمون دادم.علوم پزشکی آزمون دادم.صدبرابروزنم اشک ریختم.کارگیرم نیومد.حالاهم ازبیکاری رفتم شش تاجوجه مرغ خریدم صدهزارتومان روزابهشون دونه میدم وهمش نگرانم یه گربه نیاد اونا رونخوره ..دلم به حال امثال خودم میسوزه.کور شدم ازبس درس خوندم.اگه میدونستم عاقبتم اینه ازسوم دبستان ترک تحصیل میکردم وهمون زمان جوجه میخریدم.شاید فرجی میشد.دلم به حال اون پولهای بی زبونی میسوزه که بیخود وبیجهت ریختم توجوی تحصیل.امام رضااین دفعه نیومدم زیارت مه دعا کنم.نفرینهای منم که تاثیری نداره.فقط وفقط اومدم شکایتشون روپیش خودت بکنم.تونفرینشون کن من دیگه خسته شدم به خدا...

دختری در شنزار...
ما را در سایت دختری در شنزار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6naghos2f بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 23 اسفند 1397 ساعت: 20:08