ازمیان سایه ابرهای خسته ذهن
عاشقانه مرورکردم
وقتی روضه توازبام مسجدمحله مان
فدکیان را به تصویرمیکشید
تماعرض من تاریخ را
شبهاوخاطره های غم انگیز
دلم گرفت دوباره وقتی
میان پهلوی تو
محسن خدارازمزمه می کرد
شب های زمزمه در چاه دوباره سرزد
دل علی برای توو گریه های یتیمان
میان قوم بی رحم پرزد
نگران نبودی ازرفتن
که ازرسیدن به نورواهمه ای نبود
تنهاغم توگریه ها وتنهایی علی
دنیا قفس عشق تنها بهانه توبود
کاش قلبت رام میگرفت
وقتی اندیشه محسن
تمام عرشیان را به گریه می انداخت
دلت دوباره پر از خون
حجوم جاهلیت جنون شد
مهریه مادر گرفته شد بروی حسین
سربریده عزیزان .تشت پر ازخون
زهرامیان قتلگاه وخدا شاهد
همه فریادش.مادر عباس.مادرحسین
دوباره قلب علی آتش معجون شد